|
به نام خداوند جان آفرین |
حکیم سخن در زبان آفرین |
|
خداوند بخشندهی دستگیر |
کریم خطا بخش پوزش پذیر |
|
عزیزی که هر کز درش سر بتافت |
به هر در که شد هیچ عزت نیافت |
|
سر پادشاهان گردن فراز |
به درگاه او بر زمین نیاز |
|
نه گردن کشان را بگیرد بفور |
نه عذرآوران را براند بجور |
|
وگر خشم گیرد به کردار زشت |
چو بازآمدی ماجرا در نوشت |
|
دو کونش یکی قطره در بحر علم |
گنه بیند و پرده پوشد بحلم |
|
اگر با پدر جنگ جوید کسی |
پدر بی گمان خشم گیرد بسی |
|
وگر خویش راضی نباشد ز خویش |
چو بیگانگانش براند ز پیش |
|
وگر بنده چابک نیاید به کار |
عزیزش ندارد خداوندگار |
|
وگر بر رفیقان نباشی شفیق |
بفرسنگ بگریزد از تو رفیق |
|
وگر ترک خدمت کند لشکری |
شود شاه لشکرکش از وی بری |
|
ولیکن خداوند بالا و پست |
به عصیان در زرق بر کس نبست |
